دوشنبه , ۱۰ ام دی ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۷:۱۰ قبل از ظهر به وقت تهران

زن فریب خورده : شبانه روز کار کردم تا پول طلسم و جادو بدهم!

از روزی که فهمیدم در دام یک شیاد حیله گر گرفتار شده ام و همه پس انداز و سرمایه ام را بر باد داده ام، عذاب وجدان رهایم نمی کند چرا که پول های زحمت کشی خودم و شوهر کارگرم را به مردی دادم که قرار بود گرهی از مشکلات خانوادگی من بگشاید اما…

پیش‌نویس خودکار

زن ۴۵ ساله که ده ها میلیون تومان سرمایه اش را به مرد رمال داده بود تا از دهن بینی شوهرش جلوگیری کند، درباره سرگذشت تاسف بار خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: وارد بیستمین بهار زندگی ام شده بودم که به خواستگاری «رسول» پاسخ مثبت دادم. او شاگرد گچ کار بود و با زحمت نان حلال به دست می آورد.
همسرم تا مقطع راهنمایی تحصیل کرده بود و خانواده اش نیز وضعیت اقتصادی مناسبی نداشتند. خلاصه زندگی من و رسول در حالی زیر یک سقف آغاز شد که من هم تصمیم گرفتم شغلی برای خودم دست و پا کنم تا کمک خرج خانواده باشم. همسرم اگرچه دیگر خودش استادکار شده بود اما باز هم درآمدش کفاف هزینه های زندگی را نمی داد.
بالاخره با کمک یکی از آشنایانم دوره بهیاری را گذراندم و سپس به عنوان کمک بهیار در یکی از مراکز درمانی مشهد استخدام شدم. از آن روز به بعد شرایط زندگی ما تغییر کرد و دو نفری برای آینده و سعادت و خوشبختی دو فرزندمان تلاش می کردیم. با آن که از زندگی‌ام راضی بودم و روزهای خوبی را می گذراندم اما ماجرای دهن بینی های شوهرم از همان روزهای آغازین زندگی مشترک آزارم می داد. رسول فقط گوش به فرمان خانواده اش بود و تنها حرف های آن ها را می پذیرفت و بدون چون و چرا اطاعت می کرد.
رفتارهای همسرم به گونه ای بود که هیچ وقت به خواسته ها و نظرات من اهمیتی نمی داد و برای کم ارزش ترین امور زندگی نیز با پدر و مادرش مشورت می کرد و در نهایت همان کاری را انجام می داد که مادرش از او خواسته بود. من هم از این رفتارهای همسرم در حالی ناراحت بودم که کاری از دستم ساخته نبود.
شوهرم دهن بین بود و هیچ گاه درباره موضوعی که پدر و مادرش مطرح می کردند، از خود اراده‌ای نداشت و بدون اندیشیدن به نتیجه آن، خواسته های خانواده اش را انجام می داد. من هم که از این وضعیت در رنج بودم حدود سه سال قبل روزی با یکی از همکارانم به درد دل پرداختم و ماجرای دهن بینی های شوهرم را برایش بازگو کردم. آن روز «نسترن» وقتی مشکل زندگی مرا فهمید پیشنهاد داد برای حل آن نزد یک رمال حرفه ای بروم. همکارم خیلی از آن مرد رمال تعریف و تمجید می کرد به گونه ای که می تواند آینده را به راحتی پیش بینی کند. او طوری از کرامات آن مرد رمال سخن گفت که ناخودآگاه برای دیدنش ترغیب شدم. نشانی منزل مرد رمال را از او گرفتم و صبح روز بعد نزدش رفتم. مرد رمال وقتی در جریان مشکل من قرار گرفت به گونه ای روح و روانم را با حرف هایش تسخیر کرد که دیگر او را ناجی زندگی ام می دانستم.
مرد رمال با ایجاد سوءظن در وجودم، مرا به همسرم و خانواده اش بدبین کرد به طوری که احساس می کردم آن ها تلاش می کنند زندگی شیرین مرا به نابودی بکشانند. او مرا از آینده می‌ترساند و چنین وانمود می کرد که شوهرم در نهایت مرا طلاق می دهد و با زن دیگری ازدواج می کند! او مدعی بود برای رفع این مشکل از زندگی ام باید گوسفندی را به دست او قربانی کنم تا بر استخوان های گوسفند قربانی طلسمی جاری کند. مرد رمال ابتدا دو میلیون و ۵۰۰ هزار تومان برای خرید گوسفند و ۸۰۰ هزار تومان برای نوشتن طلسم از من گرفت و ادعا کرد که باید در پایان کامل شدن ماه در آسمان، نزد او بروم تا زمینه های استحکام زندگی ام را فراهم کند و دهن بینی شوهرم را از بین ببرد. به همین دلیل مجبور بودم شیفت شب هم در مرکز درمانی کار کنم تا بتوانم هزینه های طلسم و جادوگری را بپردازم.
آن مرد در حالی هر بار حدود یک میلیون تومان از من پول می گرفت که ادعا می کرد بخت دخترم را نیز بسته اند و او برای ازدواجش با مشکل مواجه می شود. من هم که ترسیده بودم فقط تلاش می کردم تا پول رمالی های او را تامین کنم و کار به جایی رسید که نه تنها وام گرفتم بلکه النگوی طلایم را نیز فروختم و به او دادم. با این حال، زمانی به خود آمدم که بیش از ۴۰ میلیون تومان سرمایه ام را از دست داده بودم و در این مدت نه تنها گرهی از مشکلاتم باز نشده بود بلکه بر شدت اختلافات خانوادگی ام روز به روز افزوده می شد و …
شایان ذکر است، همزمان با تشکیل پرونده قضایی در این باره تحقیقات نیروهای انتظامی با دستور سرگرد جواد بیگی (رئیس کلانتری سناباد) برای دستگیری مرد رمال آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *