در بخشی از یادداشت صوفیا نصرالهی در ستایش فیلم «درخت گردو» آمده:«درخت گردو» از آن فیلمهایی است که در زمان درستی ساخته شده و این هم هوشمندی سازندهاش را نشان میدهد. در شرایطی که کشور در بزنگاهی تاریخی قرار گرفته فیلم مهدویان علیه فراموشی است. یادمان میآورد که جنگ چه پدیدهی مخوفی است و چهطور مردم بیگناه را قربانی میکند. «درخت گردو» فیلمی ضدجنگ است. فیلمی انسانی و به طرز نفسگیری تلخ. تلخی عمیقی که از واقعیت جنگ میآید. اول فیلم نوشته شده که براساس یک داستان واقعی است و کارگردان هم فیلمش را کاملا واقعگرایانه نوشته. پیمان معادی حق مطلب را در مورد کاراکتر مرد قهرمانی که نقشاش را بازی میکند ایفا کرده است.
از سند تاریخی جنایت علیه مردم ایران تا فیلمی بی انصاف در قبال تاریخ
این فیلم غمانگیزتر و تلختر از آن است که حتی دوباره بشود آن را دید. همان دفعهی اول دیدنش تاثیرش را رویتان میگذارد. امکان ندارد تصویر زیر دوش پدر و بچههایش را از یاد ببرید. تا آخر عمر همراهتان میماند و هر بار یادآوریاش تنتان را میلرزاند.از این نظر «درخت گردو» شبیه «فهرست شیندلر» اسپیلبرگ است. فیلمی انسانی که رنجش بیشتر از آن است که بتوانید دوباره آن را ببینید اما هر جا صدای موسیقیاش را بشنوید یا قابی ببینید یا اسمش بیاید تصاویرش جلوی چشمتان زنده میشود. حالا ما فیلمی در تاریخ سینمایمان داریم که در نشان دادن چهرهی زشت جنگ و ستمی که بر ما رفته در حکم یک سند تاریخی عمل میکند.«درخت گردو» فیلمی مهمی برای سینما و برای مردم ایران است
ایزد مهرآفرین اما در انتقاد از فیلم نوشته: روایت فیلم از همان ابتدا با یک شیطنت و غرض و مرض آغاز میشود. کولبرهای کرد در کولاک و برف همگی درخانه «قادر» (پیمان معادی) جمع شده اند تا در لحظات آخر مرگ این مرد کنارش باشند.چرا هواپیماهای جنگی بعثی هیچ نام و نشان و آرمی ندارند. مخاطب چه ایرانی و چه غیر ایرانی از کجا باید بداند که این هواپیما یک هواپیمای خودی نیست و برای دشمن است.«قادر» یکه و تنها بچهها را از این شهر به آن شهر میکشاند. مرد حمامچی کسی را به داخل حمام راه نمیدهد. سرباز سپاهی دخالت میکند ولی راه به جایی نمیبرد و باز این خود «قادر» است که در را میشکافد و مردم و بچه هایش را به حمام میبرد. بیمارستانی درب و داغان و کاری از دستش بر نمیآید. مهدویان تابلوی کوچه بن بستی را نشان میدهد به اسم «وحدت» که بالای آن یک «دوشکا» قرار دارد.
«قادر» یکه و تنها برای احقاق حق به داداگاه «لاهه» در قلب اروپا میرود. با اینکه در واقعیت تمام کارهاری دادگاه «لاهه» را ایران انجام داده است. این دیگر اخر بی معرفتی و نمک نشناسی است که «مهدویان» شخصیتش را در مقابل کسانی مینشاند و از آنها میخواهد حقش را به او بدهند که خود باعث و بانی این بمبهای شیمیایی بودند و آنها بودند که این بمبها را به صدام دادند.حداقلترین کاری که فیلمساز میتوانست نمایش دهد این بود که ماشین بنزی که از درب هتل قادر را به دادگاه میبرد یک پرچم ایران داشته باشد که متاسفانه آقای مهدویان از آن هم دریغ میکنددر دادگاه هم همه حرفی زده میشود جز ایران. هر چه هست از ظلم بر کردهاست در طول تاریخ. با این دیالوگ که «اگر کرد صبور نبود که تا الان از بین رفته بود».در واقع فیلمی که میتوانست با یک روایت صادقانه و نه شعاری سندی باشد بر حقانیت و مظلومیت ایران در جنایت سردشت برای جهانیان، با یک حرکت مغرضانه به نفع دشمن روایت شده است.