درباره بازی پرویز پرستویی و هدیه تهرانی در «همگناه» که یادآور روزهای خوبشان در دهه هفتاد و هشتاد است؛ یادداشتی از حسین لامعی
یک- از پرویز پرستویی و هدیه تهرانی، از این دو ستارهی دههی هفتاد و هشتاد سینمای ایران، چه آثاری را به یاد میاورید؟ پرستویی را احتمالا با آژانس شیشهای، روبان قرمز، شوخی، مومیایی۳، بید مجنون، به نام پدر و…؛ و هدیه تهرانی را با سلطان، شوکران، قرمز، کاغد بیخط، چهارشنبهسوری و… . در بین این آثارِ مهم، کمتر نامی از آثار دههی نود پرستویی و تهرانی دیده میشود. چرا؟ چرا نام فیلمهای ماندگار و خاطرهانگیز پرستویی و تهرانی، بیشتریناش متعلق به دههی هفتاد و هشتاد است؟
دو- سینمای ایران هرچی پیش آمد، پَس آمد. یعنی نزول کرد و پایین و پایینتر آمد. یک سقوط آزادِ به تمام معما که هنوز و همچنان ادامه دارد و شدتاش، اتفاقا بیش از گذشته است. سینمایی که سالیانِ طولانی تهی از آثار درخشان است و بیش از یک دهه، «ابتذال» را، همچون پوستینی به تن کرد و جز معدود آثارِ قابل بحث، مابقی همهاش پوچ و پوک و خالی بود. این گناهش، بسیار کم به گردن خودِ بازیگران، و بیشتر و پیشتر به گردنِ مدیران و سیاستگذارانی است که سینمای اجتماعی/اعتراضی/انتقادی را حذف، و به جایش، کمدیهای بیمغز و مبتذل را گسترش دادند. مدیرانی که آگاهانه، سینمای صاحبِ حرف و اندیشه را بایکوت، و به جایش، بازار را به تسخیر فیلمهایی درآوردند که اکرانشان، نه کسی را برنجاند، نه جایی را عصبی کند، و نه ضعفی را عریان و نقدی را روانهی کاستیها کند.
سه- پس از فیلم «مطرب»، امید چندانی به «همگناهِ» کیایی نمیرفت. «همگناه» اما برخلاف انتظار، کارش گرفت. خیلی زود هم گرفت. هم مخاطبِ انبوه خود را یافت و هم مخاطب عام را. هم فرهنگِ تودهای را جذب کرد و هم بخشی از سینهفیلهای خورهی سینما را. «همگناه» فارغ از ضعفهایش، اثری فکر شده و منسجم بود (تا به اینجای کار) که با سختکوشی و هوش بالا، توانست در ذهن مخاطب نفوذ کند. اثری دقیق و جاهطلب، که از همان قسمتهای ابتداییاش مشخص بود که نسبت به دیگر آثارِ ایرانیِ شبکهی خانگی، جنسش، جنس متفاوتی است.
چهار- از دلایل اصلی موفقیت همگناه، در کنار فیلمنامه، قطعا درخشش دو چهرهی اصلی این سریال بود؛ پرویز پرستویی و هدیه تهرانی. ستارههای دههی هفتاد و هشتاد سینمای ایران که اینجا در کنار هم، در یک سریال شبکهی خانگی، به روزهای اوج خود بازگشتند. دو ستارهای که در همگناه، با لحنِ بازیِ سنجیده، اکتهای درست، چشمها، فرم نگاه و حتی سکوتِ معنادار، کاراکترهای خود را تبدیل به شخصیتهایی چند بُعدی کردند که احساساتِ عمیق و متناقضشان، آشکارا به باورپذیری و ماندگاری شخصیتها کمک میکرد. این، هنرِ بازیگران بزرگ است؛ بازیگرانی که چیزی به متن میافزایند و متنِ مکتوب را -حتی بیش از آنی که ابتدا به ذهن نویسنده و کارگردان میرسد- در مقابل دوربین، تبدیل به موجود پویا و زنده میکنند. پرستویی و تهرانی در همگناه، با بازیِ بهاندازه و تحسینبرانگیز، کارنامهی خود را پربارتر از قبل، و همگناه را تبدیل به سریالی سطحبالاتر از سریالهای دیگرِ شبکهی خانگی کردند.
پنج- موفقیت پرستویی و تهرانی در همگناه و استقبال مردم از خروجی بازی این دو در این سریال، بیش از هرچیز نشان داد که هرچند در این یک دهه، در کارنامهی پرستویی و تهرانی، کمتر آثاری به بزرگی آثار گذشتهشان دیده شد، اما این گناهش نه به گردن خودشان، بلکه به گردن سینمایی است ایزوله و کلیشهزده، که متنِ و تکستِ خوبی در اختیار ستارههایش نمیگذارد. ستارههایی که اینجا، هرچند حالا گردِ زمان بر چهرهشان نشسته، اما هنوز هوشیار و سختکوشاند و خود بیش از همه، و حتی بیش از مردم، چشمانتظار آثاری هستند درست، عمیق و همسطحِ تواناییهایشان.