دوشنبه , ۳ ام دی ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۰:۵۴ قبل از ظهر به وقت تهران

آسیه پناهی دیگری در راه است؟

زندگی ساکنان این منطقه قصه پردرد مردمانی است که روز خوش زیادی در زندگی ندیده‌اند. مریم، با ۶ بچه قد و نیم‌قد، از فردا می‌ترسد. فردایی که به او گفته‌اند قرار است خانه‌اش خراب شود. شوهرش مرده، سقف خانه قبلی همین چند وقت پیش بر سرش آوار شده و این بار دیگر توان آوارگی را ندارد.

آسیه پناهی دیگری در راه است؟

اعتمادآنلاین -نیلوفر حامدی : «من که به همه گفته‌ام از اینجا بلند نمی‌شوم. هر کاری که بکنند هم فرقی به حال من ندارد. مدت‌ها قول یک واحد آپارتمان را دادند که عملی نشد. حالا می‌خواهند همین یک اتاق را هم از من بگیرند.» خاله زهرا خسته است. دیگر توان ندارد. ۲۵ سالی می‌شود که خودش و شوهرش در زمین‌های کشاورزی و باغ‌های اطراف گلشهر، نزدیک کوره‌های آجرپزی شمس‌آباد و چهاردانگه، کار کرده‌اند و حالا نمی‌خواهد همین خانه را هم از دست بدهد. البته اگر نام یک اتاق کاهگلی با دسترسی محدود به آب و برق و گاز را بتوان «خانه» گذاشت.

بیش از ۲۰ سال پیش، دکتر شیرازی نامی که در بین اهالی این منطقه به «ارباب» معروف است این اتاق‌ها را به افرادی که خواستار جایی برای زندگی بودند رهن داد. مردی که چند هکتار زمین در آن منطقه داشت و در تمام این سال‌ها هم اجاره‌ای از آنها نگرفته است. برخی چند ماهی پول دادند و وقتی مشخص شد توان پرداخت ندارند دیگر پولی رد و بدل نشد. اما برخی از آنها برایش کار کرده‌اند. خاله زهرا که اهالی محله ننه قندی صدایش می‌کنند هم یکی از آنها بود. سال‌ها در زمین کشاورزی و باغ‌ها کار کرده و با وعده اینکه روزی یک واحد آپارتمان به او برسد به یکی از همین اتاقک‌ها نقل مکان کرده و حالا شهرداری گفته همین اتاق را هم باید ترک کند.

ماجرا از این قرار است که چند متری پایین‌‌تر از این اتاقک‌ها محوطه‌ای وجود داشته که اهالی آن را قلعه می‌نامند. این قلعه‌ طی مدت‌ها به پاتوق معتادها بدل شده بود. از همین رو بود که حدود ۲ هفته پیش شهرداری دستور به تخریب آن منطقه بدهد. اما مساله اینجاست که وقتی ماموران شهرداری برای تخریب پاتوق معتادان رفته‌اند، به ساکنان این اتاق‌ها هم گفته‌اند که تا ۱۰ روز دیگر آنجا را تخلیه کنند؛ حال این فرصت فردا به آخر می‌رسد.

 

اتاقک‌های کاهگلی با نام «خانه»

در حال حاضر ۱۰ خانواده در این منطقه و در اتاقک‌های کاهگلی آن زندگی می‌کنند. اتاقک‌هایی که ساختمان و آپارتمان‌های نزدیکش ساخته شده و بالا رفته‌اند، اما این مردم سهمی از واحدهای آپارتمانی اطراف نداشتند. همه آنها در سال‌های اخیر که کمترین‌شان هشت سال است این اتاق‌ها را به عنوان خانه خود پذیرفته‌اند و حالا اما شهرداری به آنها گفته که دستور تخریب دارد.

فاطمه خانم، متصدی مسجد همان محل، معتقد است شهرداری به خاطر همان معتادها قصد کرده این منطقه را تخریب کند، اما نکته اینجاست که ساکنان همین خانه‌های کاهگلی هم با معتادان مشکل داشته‌اند.

 

ما خودمان هم با معتادان مشکل داشتیم

مریم دختر ۱۷ساله یکی از همین خانواده‌هاست. او که از سال ۹۰ همراه با خانواده‌اش در یکی از این اتاق‌ها زندگی می‌کند می‌گوید معتادها معضل زندگی آنها هم بوده‌اند: «پاتوق معتادان را که خراب کردند، دیگر به ما چه‌کار دارند؟ ما خودمان هم همیشه با حضور معتادها مشکل داشتیم و مدام نگران بودیم که شب‌ها اتفاقی رخ دهد. چرا می‌خواهند خانه ما را خراب کنند؟»

 

از اینجا بروم، گوسفندهایم را چه کنم؟

دقیقاً در روزهایی که اجاره‌بهای مسکن به بحرانی جدی در زندگی مردم ایران بدل شده است و حتی طبقه متوسط هم زیر بار فشار مبلغ اجاره‌ها قرار دارد، این خانواده‌ها که همواره دچار مشکل معیشت بوده‌اند، دیگر هیچ راهی برای زندگی کردن پیش پای خود نمی‌بینند. خاله معصومه ۲۸ سال پیش به اتفاق شوهرش به شمس‌آباد آمد. زندگی همواره برایش روی پاشنه سرسختی چرخیده، اما از ۱۰ سال پیش تاکنون شوهرش را هم از دست داد تا اوضاع برایش از همیشه دشوارتر شود. او نمی‌داند در صورت تخریب این خانه، چه بلایی بر سر خودش و فرزندانش خواهد آمد: «بعد از اینکه شوهرم داخل چاه افتاد و مرد، ۱۰ میلیون دیه به ما دادند و با همان مبلغ تعدادی گوسفند خریدیم. پسرم با آنها کار می‌کند و زندگی را می‌گذرانیم. چطور باید از اینجا برویم؟ گوسفندها را کجا ببریم؟ اصلاً اگر جایی هم پیدا شود، پولش را از کجا بیاورم؟ این اطراف برای اجاره یک خانه باید ماهی یک میلیون تومان پرداخت کرد، این پول را از کجا بیاورم؟»

او از قلعه پایین محله که پاتوق معتادان بود هم می‌گوید: «به خدا قسم که ما هم نگران بودیم. بچه‌هایمان که بیرون از خانه بازی می‌کردند می‌ترسیدیم چون معتادان در این منطقه بودند. اما کاری به هم نداشتیم. حالا گفته‌اند بعد از تخریب آن قلعه، نوبت خانه‌های ماست. می‌خواهند ما و بچه‌هایمان را آواره کنند؟»

زندگی ساکنان این منطقه قصه پردرد مردمانی است که روز خوش زیادی در زندگی ندیده‌اند. مریم، حالا با ۶ بچه قد و نیم‌قد، از فردا می‌ترسد. فردایی که به او گفته‌اند قرار است خانه‌اش خراب شود: «چند سال پیش شوهرم را از دست دادم. داخل چاه کار می‌کرد. یک روز آمدند و گفتند که چاه ریزش کرده و شوهر تو هم مرده است. آن روزها در افغانستان زندگی می‌کردیم. حالا هشت سالی می‌شود که به ایران آمده‌ایم. در تمام این روزها سختی کشیده‌ایم. همین چند ماه پیش باران آمد و سقف خانه روی سر خودم و بچه‌ها ریخت. به کمک بقیه سیمان خریدیم و یک اتاق دیگر را درست کردیم. حالا می‌گویند همین یک اتاق هم دیگر سهم شما از زندگی نیست؟ شما بگویید من باید چه‌کار کنم؟»

حدوداً ۲ ماه از ماجرای مرگ آسیه پناهی می‌گذرد: زنی با دستان خالی در کرمانشاه که تمام سهمش از زندگی و خانه و خانواده کپری بود که هنگام تخریبش توسط نیروهای شهرداری، جانش را هم همراه با آنها از دست داد. تخریب این خانه‌ها، بدون توجه به آینده خانواده‌هایی که در این منطقه با فرزندان‌شان زندگی می‌کنند، می‌تواند باعث تکرار همان اتفاق تلخ شود؛ یعنی باز هم سرنوشت آسیه پناهی برای دیگری تکرار خواهد شد؟

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *