غار مرموزی در ایلامکه خیلیها حتی جرات نزدیک شدن به آن را ندارند، این بار قتلگاه دو جوانی شدکه چهار روز پیش همراه با دونفر از دوستانشان به قصد پیدا کردن گنج، با یک دستگاه موتور برق و تجهیزاتی مانند پیکور به غار رفتند اما ماجراجوییشان با مرگ عرفان و محمد به پایان رسید.
پدر عرفان، نای حرف زدن ندارد و ته قلبش هنوز هم باور نمیکند عرفانش را از دست داده باشد. مهمانان یکییکی میآیند و به او تسلیت میگویند و میروند اما با گشادهرویی هم مهمانانش را بدرقه کرده و هم با ما صحبت میکند.
او از روز حادثه برای جامجم تعریف میکند:« روز ۱۳ آبان ماه، عرفان به مادرشگفت همراه با دوستانش برای تفریح به رودخانه میرود. من خبر ندارم اما میگویند پسرم با سه نفر دیگر میروند دنبال پیدا کردن گنج. عرفان من اصلا اهل این کارها نبود و گولش زدهاند. ساعت ۵ بعدازظهر همان روز، مادرش با من تماس گرفت و گفت هر چقدر با تلفن عرفان تماس میگیرم، جواب نمیدهد. به او گفتم شاید در جایی است که آنتن ندارد. ساعت ۶ داشتم در مسجد نماز میخواندم که همسرم دوباره تماس گرفت و گفت کجایی زود بیا که عرفان را گاز گرفته است. پرسیدم کجا؟ گفت در غار نزدیک روستای خودمان. با عجله بیرون آمدم و آقایی به من گفت که خواهرزادهام گفته بچهها در غار هستند. ما هم به آنجا رفتیم. من تا بهحال جرات نکردهام وارد این غار شوم. از قرار معلوم، وقتی پسر من با دوستش وارد غار میشوند، دو نفر دیگر منتظر آنها میمانند اما وقتی دو ساعت میگذرد و بیرون نمیآیند، هم به ما موضوع را خبر میدهند و هم با پلیس ۱۱۰ و نیروهای امدادی تماس میگیرند.»
غار مخوفیکه هوا ندارد
بسیاری از اهالی و حتی اقوام آنان به محض اطلاع از حادثه به محل حادثه رفتند و سعی کردند آنها را نجات دهند. محمد امیرکرمی، نجاتگر هلالاحمر ایلام از این عملیات میگوید:
«۱۳ آبان، ساعت حوالی ۵ یا ۵ و ۳۰ دقیقه بعدازظهر، از مرکز کنترل عملیات تماس گرفتند و گفتند چند نفر مفقود شدهاند. مدتی کوه بانکول را گشتیم اما پیدایشان نکردیم و اهالی و اقوامشان که زودتر متوجه موضوع شده بودند، سریعتر از ما خودشان را به غار رسانده بودند. ساعت ۶ و ۳۰ دقیقه ، ۷ عصر به آنجا رسیدیم و با تیم واکنش سریع هلالاحمر ایلام هم هماهنگ کردیم. دسترسی به محلی که آن چند نفر رفته بودند، مشکل بود. این غار ۳۰ یا ۴۰ متری، شرایط دشواری دارد. هربار که وارد آن میشدیم، نیمه راه پشیمان میشدیم و برمیگشتیم؛ چون در غار اکسیژن وجود ندارد و دچار تنگینفس میشدیم. جایی که این دو نفر رفته بودند، حفرهای به اندازه در یک قابلمه بود که اگر یک نفر سینهخیز وارد آن میشد، دیگر نمیتوانست برگردد. این چند نفر وارد آنجا شده و چون نتوانسته بودند برگردند، خفه شده بودند. ما منتظر ماندیم تا تیم واکنش سریع بیاید و کپسول اکسیژن هم بیاورد اما کپسول هم هیچ کمکی نکرد، چون با وجود آن نمیشد وارد آن حفره شد. وقتی برای آوردن اولین جنازه وارد شدیم، حدود، هشت بار رفت و برگشت داشتیم، چون تنگینفس میگرفتیم و خارج میشدیم. چند نفرمان سرگیجه گرفتند و یک نفر هم که از اقوام آنها بود، تشنج کرد. این غار بهنحوی است که بعد از شاید حدود ۱۰ دقیقه، وقتی خارج میشدیم، یکی باید ما را میگرفت، چون حالمان بد میشد.»
وضعیت بحرانی بود و هر لحظه ممکن بود غار علاوه بر آن دو نفر، جان عده دیگری را هم بگیرد. گروه برای خارج کردن اجساد تصمیم گرفتند از راهحل دیگری استفاده کنند: «تصمیم گرفتیم سه چهار نفر با یک طناب که بههم وصل شده، جلو بروند که اگر نفر جلویی گیر کرد، بقیه او را بیرون بکشند. این حفره مشکل دیگری هم داشت. ارتفاع آن شاید حدود، دو، سه متر است و وقتی میخواستیم آنها را خارج کنیم، لبه آن اجازه نمیداد جسد خارج شود.
در هر صورت، یک نفر رفت داخل حفره و به یکی از اجساد دسترسی پیدا کرد و طناب را به او بست. دو نفر دیگر هم طناب را میکشیدند تا او را خارج کنند اما لبه حفره نمیگذاشت جسد خارج شود. بارها تلاش میکردیم اما به در بسته میخوردیم. به هرتلاشی بود جسد از لبه رد شد و توانستیم یکی از آنها را خارج کنیم و این عملیات تا ساعت ۲ و ۳۰ دقیقه، ۳ نیمه شب ادامه داشت و سرانجام هر دو جسد خارج شدند.»
پدر عرفان ادامه میدهد:«تلاشهای بچههای هلال احمر بهجای خود اما بچههای خودمان خیلی کمک کردند تا اجساد خارجشوند.»