چگونه بروسلی در دهه ۱۹۷۰ به چهره الهام بخش سیاهپوستان علیه تبعیض نژادی تبدیل شد؟
نام بروسلی برای جوانان ایرانی دهه ۵۰ و ۶۰، یادآور بهترین صحنههای اکشن و حرکات مربوط به ورزشهای رزمی است که در آنها انگیزه ورود به چنین رشتههای ورزشی را ایجاد میکرد. لی در مدت کوتاهی توانست به یکی از محبوبترین هنرپیشههای سینما تبدیل شود و این به معنای کسب ثروت و شهرت بیشتر برای او بود. با این حال، مرگ ناگهانی و عجیبش در سال ۱۹۷۳م/۱۳۵۲ش که برخی از پزشکان آن را نوعی مسمومیت عمدی دانستند، باعث شد که بروسلی در ۳۳ سالگی از صحنه سینما محو و به یک خاطره تبدیل شود. پس از مرگش، تکاپوی کمپانیهای سینمایی هالیوود از بروسلی یک چهره سینمایی تمامعیار و بازیگر برجسته فیلمهای اکشن ساخت و بهتدریج، شخصیت و عملکرد او در زندگی کوتاهش نیز، به فراموشی سپرده شد. اما طی سالهای اخیر، فعالیتهایی برای پیبردن به ویژگیهای اخلاقی و فردی بروس آغاز شدهاست؛ ویژگیهایی که بهنوعی، او را به تاریخ و به ویژه تاریخ مبارزه با نژادپرستی جهان وصل میکند.
آنچه از بروس نمیدانیم
۴۷ سال بعد از مرگ بروسلی، در سال ۲۰۲۰م/۱۳۹۹ش، بائو نگوین، مستندساز آمریکایی، کوشید تا به زوایای مغفولمانده از زندگی بروس توجهی نشان دهد؛ آنچه به دست آمد، حیرتانگیز بود؛ او مدتی بعد از به زندان افتادن نلسون ماندلا در سال ۱۹۶۴م/۱۳۴۳ش، ترور مالکوم ایکس در سال ۱۹۶۵م/۱۳۴۴ش و ترور مارتین لوترکینگ در سال ۱۹۶۸م/۱۳۴۷ش، که از رهبران اصلی مبارزه با آپارتاید و تبعیض نژادی علیه سیاهپوستان محسوب میشدند، به مثابه یک رهبر معنوی و مشوق مبارزه با آپارتاید وارد میدان شد؛ لی از همان نخستین روزهای کسب شهرت، آنچه را طی زندگی کوتاهش به چشم دیده بود، بهعنوان یک انگیزه برای رودررویی با جریانی مورد استفاده قرار داد که تیرهای زهرآگینش نه فقط جسم و جان سیاهپوستان، بلکه قلب همنژادهای بروس را هم زخمی کردهبود. چینیهای مقیم آمریکا از سال ۱۸۰۰م/۱۱۷۹ش و بر اساس قانون ضدچینی تصویبشده در ایالتهای مختلف آمریکا، در حرمان و تنگناهای شدیدی قرار داشتند؛ این را «کیمی یام» ستوننویس ان.بی.سینیوز در مقاله مفصل خود با عنوان «چگونه بروسلی به نمادی از همبستگی با جامعه سیاهپوستان تبدیل شد؟» ذکر میکند و میافزاید که بروس، طی زندگی خود، بارها طعم تلخ تبعیض نژادی را چشید و بهخوبی از رنجی که سیاهپوستان با آن روبهرو بودند، آگاهی داشت.
آنچه «لی» را برانگیخت
یام مینویسد: درک لی از ستم سیستماتیکی که بر سیاهپوستان آمریکا میگذشت، از طریق توهین و تحقیرهایی که سفیدپوستان آمریکایی و بهویژه پلیس نسبت به دوستان و شاگردانش روا میداشتند، بیشتر شد. اشاره یام به ماجرای «جسی گلاور» است؛ شاگرد مدرسه آموزش هنرهای رزمی بروسلی؛ یک سیاهپوست که به دلیل استعدادش در سبک «جیتکاندو»، سبک مبارزه اختراعی لی، بهعنوان کمک مربی در کنار او قرار گرفت. روزی که گلاور با بروس آشنا شد، تقریباً جای سالم در بدن نداشت؛ یک پلیس سفیدپوست او را به قصد کُشت کتک زده و خون از سر و رویش جاری بود. گلاور اصلاً به «جیتکاندو» رو آورد تا بتواند در مواقع لازم از خودش دفاع کند. بروس آگاهی خود را در این زمینه، از طریق دوستی و همکاری با سیاهپوستان عضو جنبش «قدرت سیاه» (Black Power) تکمیل کرد؛ آنها گروهی از ورزشکاران و فعالان مدنی سیاهپوست بودند که از سال ۱۹۶۸م/۱۳۴۷ش دست به اعتراضات گسترده زدند و حتی در المپیک ۱۹۶۸ مکزیکوسیتی، عملاً پشت به پرچم آمریکا ایستادند و فریاد «قدرت سیاه» را به نشانه اعتراض به آپارتاید و نژادپرستی در ایالات متحده سر دادند. بروس با کریم عبدالجبار، بسکتبالیست مشهور آمریکایی و عضو جنبش قدرت سیاه، دوستی داشت؛ با او در یکی دو سریال تلویزیونی همبازی بود. همین آشناییها به نقطه ورود لی به عرصه مبارزه آشکار با آپارتاید تبدیل شد.
رو در رو با آپارتاید
بروسلی در میتینگهای ضد تبعیض نژادی شرکت میکرد و سخنانی را در میان مردم به زبان میآورد که برای سفیدپوستان نژادپرست غیرقابل تحمل بود؛ لی همهجا با طعنه میگفت: از سیاهپوستان دعوت میکنم به کونگفو و جیتکاندو رو بیاورند؛ در این ورزشها اثری از تبعیض نژادی نیست. هالیوود با تمام میل خود به کسب ثروت بیشتر، به این اقدامات واکنش نشان داد. در حالی که قرار بود بروس در سال ۱۹۷۰م/ ۱۳۴۹ش، در نقش اصلی سریال «کونگفو» حضور پیدا کند، ناگهان تهیهکننده از ادامه کار با او انصراف داد و «دیوید کارادین»، بازیگر سفیدپوست را جایگزین وی کرد. اما این مسئله باعث افزایش محبوبیت بروس شد؛ سیاهپوستان آمریکا از او به عنوان نماد همبستگی ملی این کشور برای مبارزه با آپارتاید یاد میکردند؛ او با آن قیافه آسیایی و البته، هنرهای چشمگیر رزمی که پس از سال ۱۹۶۹م/۱۳۴۸ش، بسیاری از بینندگان فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی را به خود معتاد کردهبود، بدون واهمه تبدیل به تریبون جنبش مبارزات ضدنژادپرستی سیاهپوستان شد؛ یک نلسون ماندلای جدید یا شاید مارتین لوترکینگ یا مالکوم ایکس تازه، در شُرُف ظهور بود. بروس نژادپرستی و ستم سیستماتیک را به عنوان سوژه اصلی فیلمهای خودش انتخاب کرد؛ حالا فصل تهیهکنندگی او بود. بائو نگوین میگوید: فیلم رئیس بزرگ که در سال ۱۹۷۱م/۱۳۵۰ش ساختهشد، نمونهای کامل از ایستادگی در برابر ظلم سیستماتیک سرمایهداران علیه کارگران است؛ یکسال بعد، خشم اژدها بهعنوان یکی از مشهورترین و محبوبترین فیلمهای لی، او را در مقام یک مبارز تمامعیار علیه استعمارگری و روا داشتن تبعیض علیه مردم نشان داد. نگوین میافزاید: در اژدها وارد میشود، آخرین ساخته بروس، او از همبستگی استعمار و نژادپرستی صحبت میکند. این فیلمها میان سیاهپوستان آمریکایی غوغا بهپا کرد. به اعتقاد کارگردان مستند زندگی بروسلی، تمام پیامهایی که توسط فیلم تبلیغ میشد، در راستای فعالیتهای جنبش مدنی سیاهپوستان برای کسب حقوق برابر بود. او مینویسد: سیاهپوستان در وجود بروسلی چهره یک آمریکایی غیرسفیدپوست را میدیدند که برای گرفتن حقش در جامعه آپارتایدزده ایالات متحده میجنگد و میخواهد ریشه این تبعیض را بزند؛ او در یکسال آخر عمر، همانقدر برای سیاهپوستان آمریکا منبع الهام بود که نلسون ماندلا برای مردم آفریقای جنوبی. آیا به همین دلیل او را کشتند؟ هنوز زوایای مرگ بروسلی مشخص نیست و شاید برای همیشه مانند یک راز باقی بماند. او در سال ۱۹۴۰م/ ۱۳۱۹ش در سانفرانسیسکو به دنیا آمد و در سال ۱۹۷۳م/ ۱۳۵۲ش در هنگکنگ و در هنگام ساختن آخرین فیلمش با عنوان «اژدها وارد میشود» به طرز مشکوکی درگذشت. لی هنگام مرگ ۳۳ ساله بود.