از قدیم گفتهاند «بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی»؛ این مصرع که آن را شیخاجل، سعدی شیرازی سروده، نشاندهنده اهمیت سفر و کسب تجربه فردی و اجتماعی در زندگی بشر است. در شمار چهرههای تاریخ ادبیات ایران، شاعرانی بودهاند که با وجود رنج سفر در گذشته، اهل یکجانشینی نبوده، زحمت سفر را به جان خریدهاند و در کتابهایشان از تجربههای خود در سفر نوشتهاند. ناصرخسرو قبادیانی، شاعر دوره غزنوی، یکی از این چهرههاست. کتاب سفرنامه او، گزارشی از یک سفر هفتساله از مرو به نیشابور، بسطام، ری، قدس، مکه، بلخ و… است. این سفرنامه سالها پیش توسط شارل شفر، به زبان فرانسوی ترجمه شد. امروز، ۹ ذیالقعده، طبق گزارش بسیاری از مورخان، سالروز تولد ناصرخسرو، کهنه سفرنامهنویس کشورمان است؛ همین مناسبت باعث شد تا با منصور ضابطیان که یکی از همصنفان ناصرخسرو در روزگار ماست، درباره اهمیت سفرنامه و سفرنامهنویسی گفتوگو کنیم. ضابطیان نویسنده کتابهای سفرنامه «مارک و پلو»، «چای نعنا»، «برگ اضافی»، «موآ» و…، این روزها مشغول اجرای برنامه «محاکات» است که از شبکه دو سیما روی آنتن میرود.
سفرنامهنویسی از دوره ناصرخسرو تا به امروز چه تغییراتی داشته است؟
آثار ادبی که متولد میشوند رنگوبوی زمانه خودشان را دارند. همانطور که در دوره ناصرخسرو سفرنامهها مطابق با آن زمان و چیزهایی موردنظر سفرنامهنویس بودهاست که شاید الان در روزگار ما، خیلی موردنظرمان نباشد. این نکته نشانه این است که همه اینها رنگمایهای از دوران خودشان را دارند. طبیعتاً هرقدر جلوتر آمدیم، بر اساس اینکه برای انسان آن دوره چه چیزی جذاب بودهاست، شکل سفرنامهها تغییر میکند. اگر بخواهم یک مثال امروزی در مقیاس کوچکتر بزنم، خودم هستم که مطالبی که در سفرنامههای اولم مینوشتم، مثلا ۱۵ تا ۲۰ سال پیش، اصلا شبیه سفرنامههای امروزم نیست. یعنی در آن دوره، چیزهایی برایم جالب بود که الان وقتی برمیگردم و به آنها نگاه میکنم، میپرسم چرا در آن دوره این موضوع برایم جذاب بوده است؟! بنابراین با عبور از زمان و مکان، آنچه برای نویسنده اهمیت دارد، تغییر پیدا میکند.
سفرنامهنویسی هم مانند فیلمنامهنویسی و داستاننویسی ارکان مشخصی دارد که سفرنامهنویس باید پیرو آن باشد؛ درباره این ارکان توضیح دهید.
بله. مهمترینش این است وقتی شما سفرنامه مینویسید، بیش از هرچیز باید به مخاطبتان فکر کنید و اینکه بتوانید با مخاطب ارتباط لازم را برقرار کنید. طبیعتاً این موضوع، قواعد خاص خودش را دارد. مخاطبشناسی در این حوزه مهم میشود. دیگر اینکه چه زبانی را به کار بگیرید یا چه نکاتی را بنویسید که برای مخاطب هدف، جالب باشد.
در سفرنامهنویسی متکی به برنامهریزی هستید یا از آن دست نویسندههایی محسوب میشوید که به استقبال بداههها میروند؟
اساس اولیه هر سفری، مبتنی بر برنامهریزی است؛ ولی من معمولاً از ماجراجویی بیشتر استقبال میکنم و دوست دارم در سفرنامه اتفاقهایی را بنویسم که خیلی برنامهریزیشده نبوده است. اغلب سفرنامههایم بر اساس تجربهگرایی است؛ یعنی چیزی که شما یکدفعه با آن برخورد میکنید و انتظارش را نداشتید.
مدرن شدن شکل ارتباطات و افزایش آگاهی مردم، کار را برای سفرنامهنویسی که قصد دارد بکر بنویسد، سخت نمیکند؟
نه؛ چون به این بستگی دارد از چه زاویهای بخواهد نگاه کند و چه چیزی را بخواهد بنویسد. طبیعتاً اگر بخواهید نگاهی مبتنی بر معماری، آثار باستانی و طبیعت داشته باشید، مطمئناً درباره این موارد کتابهای زیادی نوشته شده است؛ ولی وقتی بخواهید با نگاه تجربهگرا و بر اساس برخوردهای اجتماعی بنویسید، خب، این در هر دوره و زمانی، مبتنی بر اینکه چه کسی، چه فرد دیگری را در سفر ملاقات میکند، متفاوت است و تغییر میکند.
سفرنامه سعدی هم به همین دلیل تا امروز خواندنی مانده و موفق بوده است؟
سعدی هم جامعه دوران خودش را دیدهاست و آدمها در سفرنامهاش مهم بودهاند. برای او سفر بهانهای بود تا آدمهای مختلف را ملاقات کند، دربارهشان بنویسد و از آنها حکمت بیاموزد.
ویژگیهای یک سفرنامه خوب در چه مباحثی خلاصه میشود؟
در درجه اول اینکه بتواند چیزی را به عنوان دیتا یا اطلاعاتی که خواننده شما نمیداند، در اختیارش بگذارد. در درجه دوم اینکه جدا از اطلاعرسانی، با زبانی که مناسب آن است، نوشته شده باشد. در هر صورت، مخاطب باید سفرنامههای مختلف را بخواند و تجربه کند تا بتواند مانند یک فیلمباز یا کتابباز، انتخابهای خوبی داشته باشد.