مجله انلاین دوستان : ماه چهره خلیلی در تازه ترین گفتگویش در آستانه بارداری از مشکلات و خوبی های دوران بارداری گفت.
در مورد نقش خودتان در فیلم هدیه توضیح بدهید؟
من نقش ستاره را بازی میکنم یک خانم خانهداری که توی فلاشبکها ما با اون آشنا میشویم که چطور اینها با هم آشنا شدهاند، چطور زندگی فرم گرفت با شوهرش عباس آقا که آقای علی انصاریان این نقش را بازی میکنند. نقش یک دختری که توی فلاشبکها با آشنایشان روبرو میشویم و بعد با مریضی این خانم که توی همان دوران بارداری و بعد داستانهای دیگر توی بیمارستان. موقعی که نقش به من پیشنهاد شد، قبل از اینکه سناریو را بخوانم گفتند یک زن باردار هست، چون توی این مدت پیشنهادهای که میگرفتم عذرخواهی میکردم و میگفتم ببخشید من الان باردارم فکر میکنم که سر کار نباشم و استراحت کنم بهتره ولی این کار را به من گفتند که نقش زن باردار … و آقای علی انصاری میگفتم خوشحالم چون که آن حس مادری را دلم میخواهد داشته باش اون نقش. سناریو را که خواندم دیدم که چقدر مهمه اصلا این حس الان توی من هست، واقعا اگر باردار نبودم الان این حسها را متوجه نمیشدم، برای همین خیلی متوجه نقش هستم، یعنی واقعا اگر آدم یک سرماخوردگی داشته باشد آدم چقدر نگران بچهاش میشود، چون توی دوران بارداری برای من اتفاق افتاد، ماه پیش سرماخورده بودم و همش نگران بودم که … وایوای الان عطسه کردم … چه برسد یک چنین بیماری و چقدر سخته چون بارداری خودش خیلی سخته، من فکر نمیکردم اینقدر سخت باشد.
خوب تهیهکننده، کارگردان، برنامهریز و همه عوامل اینقدر مراقب من هستند، اینقدر برنامهریزی را طوری میکنند که من خسته نشوم، دو دقیقه بیشتر سرپا نباشم، یعنی اونقدر مواظبم هستند احساس میکنم که تو محیط خیلی امنی هستم.
تصوراتم تا این حد نبود که ببینم بچه چکار بشود که هنرپیشه باشد یا نه.
بچه من دقیقا روز سالگرد ازدواجمان به دنیا میآید.
من فکر می کردم خیلی بعد از اینکه تصمیم به ازدواج گرفتیم اسم بچهها را هم انتخاب کردیم، هنوز دنبال اسم میگردیم، البته یک سری اسمها داریم. باز هم میگردیم که یک اسم خیلی ایرانی اصیل پیدا کنیم و اسم تک خلاصه اگر کسی پیشنهاد داره خوشحال میشویم و بچهام پسر است. خلاصه اینکه دارد اولین فیلماش را بازی میکند. ببینیم در آینده هم ادامه میدهد یا نه.
خودم هم فکر نمیکردم زمان بارداریام حتی کار بکنم که حالا اتفاق افتاد و اینجوری شد، الان هم دو تا پیشنهاد برای اردیبهشت ماه دارم برای همین هم نمیدانم چه میشود واقعا ولی خب در درجه اول دوست دارم بچه و خانواده را بگذارم فعلا چون یک چیزی حدود ۱۰ الی ۱۲ سال است که کارم مهمتر از هر چیز است دیگه بوده، الان دوست دارم اولویتهایم را عوض کنم.
من قبل از اینکه نقش مادر بازی کنم همیشه فکر میکردم که خب مادر اینطوری یا ادای مادرم را در میآوردم و یا ادای مادربزرگم را در میآوردم و احساس میکردم که همین چیزی است که به نظر میآیید، ولی وقتی درونی یک حسهای بخصوصی تو زنده میشود، تجربه میکنی که اصلا نمیدونی اسمش چیه، نمیتونی توضیح بدهی برای کسی، من و همسرم خیلی صحبت میکنیم راجع به احساسات برای این بچه یعنی این تجربهها را با هم تقسیم کنیم برای اینکه خیلی قشنگه و خیلی توی کلماتش میمانیم، چون نمیدانیم چیها باید بگویم، چطوره هی سعی میکنیم توضیح بدهیم برای همین هم احساسات خیلی عجیب و غریبی است، واقعا توصیفاش سخته که بگم چطور احساس میکنم، هر چه که پیش میرویم احساس میکنی دارد نزدیکتر میشه و حسهای مادرانه بیشتر میشود، چون اوایلاش یک حس فیزیکی یا یک چیز بیولوژی بود یعنی برایم بیشتر خب اوکی بچه است حالا پسر، حالا اینطوری ولی یواش یواش اینها جاشو میدهد به یک فرم دیگه از افکارت میشه حالا مثلا این کار را کرد من باید چه کار کنم، بیشتر روی تربیتش فکر میکنم یا روی رفتار بچه که اگر اینجوری بشه… اصلا یک فکرهای … هم نگرانی و هم چرا که زودتر نمیآید، هی بهم میگویم که چرا این ۹ ماه اینقدر طولانی کاش یه ذره کمتر بود، مثلا زودتر میاومد، مثلا امروز که تولدم میگفتیم سال دیگه تولد بچه دستش را میکنه توی کیک، نمیدانم میخواهد شمعها را بردارد دیگه نمیدانم میخواهد کادوها را پاره کند و هر سال اتفاقهای دیگه خواهد افتاد، دیگه زندگی اینطوری نیست که هر سال تولد، بیشتر میخواهیم اون زندگی را تجربه کنیم.
میدانم الان از لحاظ مدیکالی هم صدای من را میشنود و هم ضربان قلب من را میدوند و هم صداهای اطراف را حالا چقدر بالا باشد میشنود، آره باهاش حرف میزنم، همسرم بیشتر باهاش حرف میزند تا من، دوست دارد صدایش را بشناسد و این تشخیص صدا از الان اتفاق میافتد.