دوشنبه , ۳ ام دی ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۶:۰۰ قبل از ظهر به وقت تهران

بعد از ۱۵ سال زندگی مشترک، با پسر همسایه‌مان رابطه برقرار کردم!

مجله انلاین دوستان :  ۱۵ سال با همه سختی ها و مشکلات زندگی ساختم اما هیچ گاه اعتراضی به این وضعیت نداشتم و همواره سعی می کردم در کنار همسرم به تامین مخارج زندگی کمک کنم ولی دیگر نمی توانستم سرزنش ها و سرکوفت های همسرم را تحمل کنم او مدام زیبایی دیگر زنان را به رخ من می کشید و بدین ترتیب مرا تحقیر می کرد تا این که من هم تصمیم به انتقام گرفتم و …

dustaan.com-بعد از ۱۵ سال زندگی مشترک، با پسر همسایه‌مان رابطه برقرار کردم!زن ۳۳ ساله ای که به اتهام ارتکاب یک جنایت فجیع دستگیر شده بود در حالی که وانمود می کرد تنها با مقتول ارتباط پنهانی داشته و در قتل او دخالتی ندارد به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت و به مشاور کلانتری بانوان مشهد گفت: در یکی از شهرک های حاشیه مشهد زندگی می کردیم و من تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواندم و پس از آن دیگر ادامه تحصیل ندادم. ۱۶ ساله بودم که عمه ام مرا برای پسرش خواستگاری کرد. «اکبر» در بازار دام فروشان دلالی می کرد و وضعیت مالی خوبی نداشت در عین حال و به خاطر روابط فامیلی، ما با یکدیگر ازدواج کردیم اما برای آن که از نظر مالی در تنگنای بیشتری قرار نگیریم من هم به کارگری در منازل مردم مشغول شدم و با انجام امور خدماتی و نظافتی سعی می کردم کمک خرجی برای خانواده ام باشم اما پس از چند سال انجام کارهای سخت به بیماری روماتیسم دچار شدم و دیگر نتوانستم در منازل مردم کار کنم این بود که با اندوخته اندکی که داشتیم مغازه خواربار فروشی کوچکی را در محل زندگی مان باز کردیم و به صورت نوبتی به اتفاق همسرم در آن کار می کردیم در این مدت صاحب ۳ فرزند شده بودم اما با وجود ۱۵ سال زندگی مشترک هیچ گونه مهر و محبتی از همسرم ندیدم او همواره مرا سرزنش می کرد که زیبایی و قیافه خوبی ندارم وقتی زیبایی های ظاهری زنان دیگر را به رخم می کشید خیلی رنج می بردم اما پاسخی هم در این باره نداشتم همسرم مردی هوس باز بود و سعی می کرد با زنان خیابانی ارتباط برقرار کند او حتی زمانی که در خواربار فروشی مشغول کار بود باز هم چشم چرانی می کرد تا این که حدود ۳ ماه قبل اشتباه کردم و با پسر همسایه مان که جوان ۲۲ ساله ای به نام محسن بود رابطه برقرار کردم. محسن با همسرم دوست بود و بیشتر اوقاتش را با او سپری می کرد من و محسن به صورت تلفنی در ارتباط بودیم و برای یکدیگر پیام های عاشقانه ارسال می کردیم می خواستم با این کار از همسرم انتقام بگیرم و به او بفهمانم که من هم می توانم با فردی بهتر و کم سن و سال تر از او ارتباط داشته باشم از سوی دیگر محسن عاشق دختری شده بود که خانواده وی خرده فروش مواد بودند و من او را نصیحت می کردم که از این ازدواج صرف نظر کند ولی محسن اعتقاد داشت با این ازدواج زودتر صاحب ماشین می شود تا این که ۴۰ روز قبل فهمیدم محسن با ضربات چاقو در منزل مسکونی شان به قتل رسیده است هراسان به خانه آن ها رفتم و با دیدن جسد غرق در خون او به منزلم بازگشتم ولی من در قتل او نقشی ندارم.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *