شنبه , ۱ ام دی ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۲:۲۹ بعد از ظهر به وقت تهران

خلاصه یازدهمین قسمت ماه عسل/ کارتن‌ خوابی یک معتاد در خانه +تصاویر و فیلم

قهرمان قصه امشب ماه عسل سالهای زیادی را با اشتباه پست سر گذاشت اما….

 یازدهمین برنامه «ماه عسل» بعد از دعای فرج پخش کلیپی از خواندن تیتراژ به وسیله مخاطبان متفاوت‌تر از روزهای قبل آغاز شد.
احسان علیخانی ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات بینندگان از آنها تشکر کرد که در این مدت قصه‌های ماه عسل را دوست داشته و انرژی بسیاری را به برنامه داده‌اند. بعد از پخش پشت صحنه برنامه دیروز علیخانی  مخاطبان را به دیدن فیلم «ایستاده در غبار» دعوت کرد.
علیخانی گفت  گمان نمی‌کنم قصه‌ای را که امروز تعریف می‌کنیم، کسی بگوید ندیده ام، در خانواده، آشنایان، دوستان، همکاران و غیره. درد عمیق و خانمان‌سوزی است که دعوت می‌کنم خودتان از زبان مهمانان امروز برنامه آن را بشنوید.
%postname%
مهمانان که یک مادر به همراه دختر و پسرشان بودند در برنامه حاضر شدند و مادر قصه امروز گفت: از اطرافیان شنیدم که پسرم علیرضا به سمت اعتیاد رفته است و از آنجایی که گرفتار زندگی بودم، خیلی متوجه این موضوع نشدم.
اما خواهر علیرضا بیان کرد: با تغییر چهره و رفتار علیرضا فهمیدم که به سمت اعتیاد رفته، حتی کتک کاری داشتیم. اما از آنجایی که پدرم هم مصرف‌کننده بود، می‌توانم بگوییم تاثیرات بسیاری داشت.
برادر کوچک علیرضا گفت: پدرم با اینکه خود درگیر اعتیاد بود اما حضورش باعث امید ما بود، بعد از فوت پدر مشکلات ما بیشتر شد. علیرضا از پدرم می‌ترسید. بعد فوت پدر من و علیرضا با هم کار می‌کردیم ولی او شرارت‌های خاص خود را داشت.
%postname%
حمیدرضا ادامه داد: من از نه سالگی کار می کردم و با فروش سیگار و نوشابه در پارک خرج خانواده را در می‌آوردم، علیرضا هم کار می‌کرد اما ساعت یک نصفه شب به خانه می‌آمد و همه درآمدش را خرج مواد مخدر می‌کرد.
خواهر علیرضا ادامه داد: علیرضا مشکلات بسیاری را برای خانواده ایجاد کرد، وسایل خانه ر می‌فروخت و خرج مصرف مواد می‌کرد ولی میگفت من معتاد نیستم! یک روزی در سرویس بهداشتی خانه من مصرف کرد، گفتم علیرضا این کار را نکن من بچه دارم و با عصبانیت از خانه بیرونش کردم، ولی بعدخودم را سرزنش می‌کردم که خدایا آیا علیرضا جای گرم و غذا دارد؟
علیخانی با معذرت‌خواهی از خانواده پرسید که آیا  تابحال آرزوی مرگ علیرضا را داشته اند؟ خواهر علیرضا گفت: از خدا می‌خواستم از اعتیاد پاک شود، خدا نجاتش بده و در آخر آرزوی … (خواهر علیرضا  از گفتن این کلمه امتناع کرد و بغضش شکست)
%postname%
مادر گفت: منتظر تلفنی بودیم که این خبر به ما بدهند و برادر کوچتر اضافه کرد: از محل کارم دیر می‌آمدم تا همسایهها نگویند برادرت .کپسول گاز ما را دزدیده و در جاهایی منم منتظر خبر فوت علیرضا بودم
بعد از یک رفت و برگشت رسانه ای حمیدرضا ادامه داد: با اتفاقاتی که داشتیم و یکبار در دیداری که داشتیم به علیرضا گفتم بوی لجن را می‌توانم تحمل کنم، اما تو را نه!
در این لحظه علیخانی از علیرضا دعوت کرد به صحنه ماه عسل بیاید.
علیرضا گفت: خسته شده بودم ولی باز فکر نمی‌کردم مصرف‌کننده باشم. افراط و تفریط من نسبت به بقیه خانواده بیشتر بود و با یک جرقه که در ذهنم به خاطر فوت پدر و یتیمی برادر و خواهر  وکرایه خانه به وجود آمد، به سمت اعتیاد کشیده شدم. اولین مصرفی که داشتم بسیار حالم خوب بود و در این مدت مصرف کردم تا به آن حال روز اول برسم که هیچ وقت این اتفاق نیفتاد.
%postname%
علیرضا تعبیر جالبی از کارتن خوابی ارائه کرد و گفت: به نظرم کارتن خوابی فقط در خیابان وجود ندارد، بلکه معتادی که با همه دارایی که دارد به خانه می‌رود و مورد توجه قرار نمی‌گیرد، تنهایی می‌خوابد و … به نظرم فرقی با کارتن خواب‌های خیابان ندارد.
قهرمان قصه امشب برنامه ماه عسل ادامه داد: زمانی که مصرف موادم زیاد شد، به سمت فروختن مواد رفتم تا بتوانم هزینه خود را تامین کنم. در یکی از روزها یک خانمی برگشت به من گفت الهی مادرت به عزات بنشیند، من بعد دو روزی که داشتم مصرف می‌کردم اوردوز (Overdose) کردم که نمی‌دانم دعای چه کسی باعث شد برگردم و زنده بمانم.
علیرضا با اشاره به یک اتفاق دیگر در زمان اعتیادش گفت: در ماه محرم ۸۲ از هیئت‌ها و تکیه‌ها برای خواب استفاده می‌کردم که صبح ها موقع بیداری صبحانه آماده بود. روزها گذشت تا اینکه یک روز در حسینیه اشک ریختم و از خدا خواستم پاک شوم، با خودم گفتم خانواده ام چقدر باید از دست من اذیت شوند؟
%postname%
در ادامه مستندی از زندگی فعلی علیرضا که مشغول کار در نانوایی است، پخش شد و سپس علیرضا به پاس همه زحمات خانواده خود دستان آنها را بوسید.
در پایان علیخانی ضمن دعوت از همسر و دوقلوهای علیرضا از او خواست با آنهایی که مصرف می‌کنند، صحبت کند. علیرضا گفت: من همه راه رفتم و گشتم نبود، نگرد نیست! آخرش به ناکجا آباد می رسد پس استاپ کن و ادامه نده…
امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *