شنبه , ۱ ام دی ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۶:۰۷ قبل از ظهر به وقت تهران

چاوشی: دیگر نمی‏‌توانستم تنهایی هوادارانم را تحمل کنم!

از همان لحظه‌‏ای که محسن چاوشی، ویدیویی از خواندن یکی از قطعاتش را روی صفحه اینستاگرامش به اشتراک گذاشت، می‏‌شد حدس زد که تراشه‏‌های این بمب، به‏‌سرعت این‏‌جا و آن‌‏جا و به‏‌خصوص در فضای مجازی فرود خواهند آمد.

اخباربازیگران,اخبارهنرمندان,چاوشی

دوازدهم تیرماه هزاروسیصدونودوپنج شمسی، برای هواداران محسن چاوشی، روز ویژه‏‌ای است؛ ویژه‏‌تر از آن روزی که نسخه‏‌های نخستین آلبومش در بازار موسیقی منتشر شد، خاص‌‏تر از صبحی که واپسین آلبومش همین چندوقت‌پیش و پس از چندصباحی فرمانروایی بر موسیقی پاپ با قطعاتی در سریال «شهرزاد»، منتشر شد و عجیب‏‌تر از همه روزهایی که آن‌‏ها به عنوان چندآتشه‏‌های او، به هواداری‏‌اش سپری کرده‏‌اند. دوازده تیرماه، در تایم‏‌لاینِ هواداری آن‌‏ها، شیرین‏‌ترین رویداد را ساخته است؛ وقتی که آن‌‏ها پس از چند روز که با صفحه خالی از پستِ خواننده محبوب‏شان مواجه می‏‌شدند، چیزی در آن می‏‌بینند که بی‏‌سابقه است.

از همان لحظه‌‏ای که محسن چاوشی، ویدیویی از خواندن یکی از قطعاتش را روی صفحه اینستاگرامش به اشتراک گذاشت، می‏‌شد حدس زد که تراشه‏‌های این بمب، به‏‌سرعت این‏‌جا و آن‌‏جا و به‏‌خصوص در فضای مجازی فرود خواهند آمد و در محل‏‌هایی که فرود آمده‏‌اند به جای این‏که جمعیت را متواری کنند، همین‌‏طور خیل آدم‏‌ها را به خود خواهند خواند که چه خبر است؟ او بالاخره پس از چهارده‏‌سال تصمیم گرفته تمام‏‌قد جلوی یک شایعه‌ی هم‏‌چنان جاری بایستد: «صدای چاوشی واقعی نیست». اما هنوز هم جای سوال است…

اگر قرار بود این اتفاق بیفتد و برای چاوشی این شایعات و جلوگرفتن از دمیدن بر تنور همیشه داغ‏‌شان اهمیتی داشت، چرا او طی همه این سال‏‌ها این دندان لق را نکشیده و دور نیانداخته بود؟ پاسخ او به ما، جمله‏‌ای بسیار ساده است: «دیگر نمی‏‌توانستم تنهایی هوادارانم را تحمل کنم». شاید چاوشی تنها اهل موسیقی ما است که شایعات و ناملایمتی‏‌های پیرامون‌اش، نه فقط دامن‌‏گیر او می‏‌شود، بلکه رمق از مخاطبان‏‌اش هم می‏‌گیرد؛ مخاطبانی که سینه سپر می‏‌کنند تا آسیبی به محبوب‏شان نرسد. حالا چاوشی به‏‌سادگی آن‌‏ها را به عرش رسانده است؛ به‌سادگی، مثل زندگی‏‌اش، مثل تصمیم‏‌هایش…
گفت‌‏وگوی اختصاصی ما با محسن چاوشی پس از انتشار این ویدیو، تنها واکنشی است که او به این رویداد نشان داده است.

تا امروز که ویدیویی از خواندن خودتان منتشر کردید، جز اطرافیان‏‌تان که تأکید می‏‌کردند همه حرف‏‌وحدیث‏‌ها درباره صادق‏‌بودن صدای شما شایعه است، کسی تصویری از محسن چاوشیِ آوازخوان ندیده و نشنیده بود. این، خویشتن‌داری شما در همه این سال‏‌ها تبدیل به سبکی منحصربه‏‌فرد شده است. در واقع این صبوری، استایل شخصی شما بوده. حالا چرا تصمیم گرفتید کاری را که در این چندسال نکردید، بکنید؟
در تمام این سیزده‏‌چهارده‏‌سال، که همیشه خواسته و ناخواسته درگیر این شایعات بودم، هیچ‏‌وقت حتی به ذهنم نرسید که باید برای ثابت‏‌کردن خودم کاری انجام بدهم یا جواب کسی را بدهم. شما اگر بخواهید جواب کسی را بدهید، یک روز متوجه می‏‌شوید که باید جواب هفتاد میلیون نفر را بدهید. فکر می‏‌کنید عقلانی است که من کار و زندگی و تولید موزیکم را بگذارم یک طرف و از صبح تا شب فقط جواب این حرف‏‌ها را بدهم؟ تا امروز واقعاً خیلی تحمل کرده‌ام.

من اصولاً آدم صبوری هستم. بعضی وقت‏‌ها آن‏قدر صبور هستم که لج اطرافیان و دوستان نزدیکم را در می‏‌آورم. می‏‌گویند: «چرا جواب نمی‏‌دهی؟ محسن یک چیزی بگو». و من به خودم می‏‌گویم که چی؟ و می‏‌روم توی اتاقم و کار می‌‏کنم. اما می‌‏پرسید چرا حالا بعد از این همه سال این کار را کردم؛ واقعاً جوابش یک کلمه است. به خاطر هوادارانم. آن‏‌ها تمام این سال‌ها انواع و اقسام این تهمت‌ها و شایعات را شنیدند. نمی‌توانستم بیشتر از این تنهایشان بگذارم. محسن چاوشی نه از چیزی هراس دارد، نه از چیزی فرار می‌کند. من فقط به قلب وحسم تکیه می‌کنم. طرفداران من، بهترین طرفدارهای دنیا هستند. بخش عمده‏ای از خوشبختی من هستند. همیشه با منطق، ادب و متانتشان پشت من هستند و می‌‏خواهم این‌جا باز هم از آن‌ها تشکر کنم و بگویم اگر محسن چاوشی را واقعاً دوست دارید، هیچ وقت ادب و این متانت را از خودتان دور نکنید. من مخلص تک‌‏تک‌شان هستم.

سبک زندگی مجازی شما شامل چه باورهایی است؟ گاهی در صفحه‌‏های‌‏تان در رسانه‌‏های اجتماعی عصبانی می‌‏شوید…  
هر کسی عصبی می‌شود. من از بحث‌ها و حرف‌های حاشیه‌ای بدم می‌آید. من آدمی نیستم که مدام به فکر تاییدگرفتن باشم یا این مسأله خیلی ذوق‏‌زده‏‌ام کند. نه اتفاقاً نقدهای سازنده و دلسوزانه و بدون حب و بغض بیش‌تر به جان من می‌نشیند. رفتار مجازی البته نمی‌دانم منظورتان چیست.

این‌‏که آیا شما ایده یا رفتاری به‏‌خصوص خود در این رسانه‏‌های عصر جدید دارید؟ بالاخره پس از سلطه بی‏چون‏وچرای شبکه‏های اجتماعی، هر هنرمند، و هر طرفدار او، خودشان یک رسانه‏اند.
من یکی از قدیمی‌های فضاهای مجازی هستم. از همان روز اول از طریق فیس بوک و… با مخاطبانم ارتباط داشتم. رفتارم هم مثل بقیه آدم‌هاست. فقط بیش‌تر دیده می‌شوم. وگرنه که هیچ فرقی با بقیه ندارم. اما باور من چه در فضای مجازی چه در فضای واقعی اصل احترام‌گذاشتن است. من از حاشیه فراری هستم. لطفاً این را بزرگ بنویسید. محسن چاوشی نه کاری به کسی دارد نه آزاری به کسی می‌رساند و یک گوشه این دنیا دارد کار خودش را می‌کند. کم‌ترین حق‌اش این است که آزار نبیند. این خواسته زیادی نیست. با من از موسیقی حرف بزنید. از شعر. از تنظیم از آهنگ‌سازی… همه دنبال کشف چاوشی هستند؟ مگر چاوشی کیست؟ هیچ‌‏کس. آدمی که اگر کار نکند و نخواند می‌میرد. محسن چاوشی یک نفر از هفتاد میلیون جمعیت ایران است.

 

اخباربازیگران,اخبارهنرمندان,چاوشی

 

چهره‏‌های بزرگی در دنیای موسیقی و ادبیات، این سبک زندگی را اتخاذ کرده‏‌‏اند که کم‏‌تر جلوی چشم رسانه‌‏ها و مردم باشند. مثلاً سلینجر به‌عنوان یک قصه‏‌نویس خارجی و برخی شاعران ایرانی موسوم به «شعر دیگر»ی‌‏ها. این استراتژی در رفتار حرفه‌‏ای شما مبتنی بر چیست؟
ماجرا برای من حسی‏‌تر از این حرف‌‏هاست. هر چند باید اول دید منظورتان از حرفه‏‌ای‏‌بودن چیست. اگر به معنی کار درست باشد و بر اساس استاندارد بله. تمام سعی‌ام این است که موزیکم حرفه‌ای باشد.

 حرفه، نه فقط در معنای اشتغال‌‏تان به موسیقی؛ بلکه همه رفتارهایی که برسازنده استایل شخصی شماست.
رفتار حرفه‌ای خیلی به من نمی‌آید. اهلش نیستم. دوستان نزدیکم می‌دانند که اگر حرفه‌ای‌بودن به معنی نقشه و سیاست داشتن است، من خیلی اهل‌اش نیستم. هر چه هست از حس آدم‌ها می‌آید. اما این حس، حس بی‌منطقی نیست. باوری پشت آن وجود دارد. من با مخاطبان‌ام اتفاقاً همیشه رفتار حسی داشته‌ام. هیچ وقت به خاطر این‌که این رفتار ممکن است به زعم شما حرفه‌ای نباشد خودم را سانسور نکردم. هر طور که عشق کنم رفتار می‌کنم و بزرگ‌ترین آرزویم این است که هر چه هستم باشم، اما منافق نباشم. با هیچ کس و هیچ چیز.

 به هر حال باوری هست که می‏‌گوید «هر کی مد خودش رو داره». مد شما چیست؟
من هیچ وقت به این قضیه حتی فکر هم نکردم. اولین بار هم هست با چنین سوالی روبه‌رو می‌شوم اما راستش من وقتی می‌خواهم از خانه بیرون بیایم اولین چیزهایی را که دم دستم باشد، می‌پوشم و می‌آیم بیرون. کلاً فکر می‌کنم در این قضیه خیلی ضعف دارم [می‌خندد] از بچگی همین‌طور بودم. این چیزها معذبم می‌کند. ترجیح می‌دهم راحت باشم. راحتی خیلی خوب است. من عاشق مولانا و شمس هستم. حکایت جالبی در مقالات شمس هست با این مضمون که یک نفر از یک نفر دیگر می‌پرسد چرا حالت خوب نیست؟ مگر بی‌لباس موندی یا…؟ و فرد مقابل جواب می‌دهد که: کاش همین یک لباس را هم از من می‌گرفتند و خلاص! داستان ما هم این‌طوری است.

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *