در ۱۴ سپتامبر ۱۹۰۱ در پى ترور «مک کینلى» رئیس جمهور وقت آمریکا «تئودور روزولت» که هنوز در میانه ۴۳سالگى اش به سر مى برد به عنوان جوان ترین رئیس جمهور تاریخ ملى آمریکا بر مسند قدرت تکیه زد. او در دوران ریاست جمهورى اش مجلس و جامعه آمریکا را با قدرت تمام رهبرى کرد و با ایجاد اصلاحات و اتخاذ سیاست خارجه قوى، هیجان و قدرت جدیدى را در عرصه ریاست جمهورى آمریکا به نمایش گذارد.
«روزولت» معتقد بود که رئیس جمهور به عنوان «وکیل و خدمتگزار مردم» مى بایست در راه اصلاح و خوشبختى ملت خود دست به هر عملى بزند. تا آنجا که با ممنوعیت صریح قانونى ملى یا بین المللى مواجه شود. او در جایى نوشته است: «من قدرت را غصب نکردم. تنها دامنه استفاده از قدرت اجرایى را وسعتى بسیار بخشیدم.»
«تئودور روزولت» در ۲۷ اکتبر ۱۸۵۸ در شهر نیویورک در یکى از خانواده هاى آلمانى الاصل که از مهاجران قرن هفدهم بودند، به دنیا آمد. در ۱۸سالگى وارد دانشگاه هاروارد شد و طى ۴ سال حضورش در این دانشگاه تمام وقت خود را صرف مطالعه و ورزش کرد و در هر دو زمینه به سطح بسیار خوبى رسیده بود. پس از فراغت از تحصیل به آلمان رفت و یک سالى را در آنجا به تحقیق و تحصیل پرداخت و با مراجعتش به آمریکا بى هیچ فوت وقتى پا به عالم سیاست گذاشت. او همان سال به عنوان نماینده مجلس ایالتى نیویورک انتخاب شد و طى ۳ سال عضویتش در مجلس خود را به عنوان یک اصلاح طلب دوآتشه سر زبان ها انداخت.
در سال ۱۸۸۴ همسرش «آلیس لى روزولت» و مادرش هر دو در یک روز یکى بر اثر بیمارى و دیگرى به علت کهولت مردند و «روزولت» به سبب شوک ناشى از این اتفاق براى مدتى امر سیاست را به فراموشى سپرد.
او که از پدرش یک مزرعه بزرگ پرورش دام به ارث برده بود به منطقه «داکوتا» رفت و با سرمایه گذارى در این صنعت قصد داشت تا پایان عمر خود در منطقه غرب بماند و سراغى از سیاست نگیرد. در این مدت او در شکار مهارت فراوان کسب کرد و در شکار حیوانات بزرگ شهرتى کسب کرد و در عین حال به طبیعت وحشى نیز که سلامتى و توانایى را به او بازگردانده بود احترام فراوانى قائل بود.
در سال ۱۸۸۶ او به نیویورک بازگشت و زندگى جدیدى آغاز کرد. تجدید فراش کرد و دوباره به عالم سیاست متصل شد. پس از آنکه «هریسون» در سال ۱۸۸۹ به ریاست جمهورى انتخاب شد، «روزولت» را به عضویت کمیسیون خدمات شهرى درآورد که بعد ها به ریاست آن نیز برگزیده شد.
«روزولت» شش سال در این کمیسیون مشغول به کار بوده تا آنکه در سال ۱۸۹۵ فرماندهى اداره پلیس ایالتى نیویورک را عهده دار شد. در سال ۱۸۹۷ به دولت رئیس جمهور وقت «مک کینلى» پیوست و به عنوان معاون فرمانده نیروى دریایى مشغول به خدمت شد و در این دوران بود که او با پیش بینى جنگ کوبا نیروى دریایى آمریکا را از مدت ها پیش آماده و تجهیز کرده بود و با شروع جنگ در سال ۱۸۹۸ شخصاً به عنوان ناخدا دوم هنگ داوطلب زرهى وارد میدان جنگ شد چرا که به قول خود در میان شکارچیان و گاوچران هاى غرب بزرگ شده بود. پس از این نبرد بود که او لقب «فرمانده سواران بى زین و افسار» را از آن خود کرد که داستان معروفى براى خود دارد.
در سال ۱۸۹۸ «روزولت» به فرماندارى ایالت نیویورک منصوب شد. او که در این مقام شاخصه هاى تجارى و بازرگانى خویش را بیش از هر چیز دیگر به کار گرفته بود نتوانست تا پایان دوره اول بیش از نیمى از اهداف خود را عملى کند و به همین جهت براى بار دوم از سوى جمهوریخواهان کاندید نشد.
او کمتر از یک سال عهده دار مقام معاونت رئیس جمهور وقت «مک کینلى» بود که با ترور و قتل وى «روزولت» در سال ۱۹۰۴به عنوان جوان ترین رئیس جمهور آمریکا بر مسند قدرت تکیه زد. «روزولت» نسبت به اسلاف خود علاقه بیشترى به مشارکت در مسائل بین المللى داشت و همیشه در توضیح اسلوب سیاست خارجه اش به ضرب المثل قدیمى اشاره مى کرد که مى گوید: «به نرمى سخن بگو و از هیچ خواسته ات نگذر.»
او به واسطه میانجى گرى هایش در جنگ روس و ژاپن به دریافت جایزه صلح نوبل فائق آمد و پس از امضاى موافقتنامه صلح ناوگان عظیم سفید را با پیام صلح به دور دنیا فرستاد. او خارج از دنیاى سیاست موفق شد به وسعت جنگل هاى ملى در غرب آمریکا بیفزاید.
او در سخنرانى تبحر ویژه اى داشت و با آن صداى توانا و عادت پرچانگى اش شنونده را مسحور خود مى ساخت. او در سال ۱۹۰۹ به پایان دوران ریاست جمهورى اش رسید و بلافاصله به یک مسافرت طولانى در آفریقا رفت.
به مجرد بازگشت دوباره سراغ سیاست را گرفت و در سال ۱۹۱۲ دوباره براى ریاست جمهورى کاندید شد و در خلال سازماندهى اردوگاه انتخاباتى اش به ضرب گلوله یک متعصب از ناحیه سینه مجروح شد ولى در مدت کمى توانست سلامتى خود را بازیابد.
او در ۶ ژانویه ۱۹۱۹ در سن ۶۰ سالگى در خواب از دنیا رفت در حالى که همیشه در سخنانش آورده بود که: «هر طور که حساب مى کنم، هیچ انسانى از من شادمان تر نزیسته است.»