مجله انلاین دوستان : مادر بزرگ در حالی که با دهان بی دندان، آب نبات قیچی را می مکید ادامه داد:آره مادر ، ُنه ساله بودم که شوهرم دادند، از …
ادامه مطلب »داستانک زیبای مرد خوشبخت!
پادشاهی پس از اینکه بیمار شد گفت: “نصف قلمرو پادشاهیام را به کسی میدهم که بتواند مرا معالجه کند”. تمام آدمهای دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور …
ادامه مطلب »داستانک زیبا : چند دقیقه سکوت کنید!
چند دقیقه سکوت کنید! مجله انلاین دوستان : روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است. ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی …
ادامه مطلب »